سهراب، هوادار زندگی بود

به گزارش مجله سلو بلاگ، سهراب سپهری آدم صادقی بوده، این را می توان از شعر صدای پای آب فهمید. او در این شعر بلند همه زندگی خود را بازگو می نماید؛ از علایقش می گوید و دیدگاه های سیاسی- اجتماعی و ایمانش.

سهراب، هوادار زندگی بود

او در این شعر با کلمات آنقدر سهراب سپهری را تصویری روایت می نماید که مثل یک فیلم از جلوی چشمانت می گذرد و تو مردی را می بینی که تا ته ایمان رفته و چند صباحی توقف در این کره زمین امکانی است برای عبور او از مرحله ای به مرحله دیگر. این سبکباری را در همه کلمات این شعر می توان حس کرد شاید برای همین است که صدای پای آب حال آدم را خیلی خوب می نماید و البته دیگر شعرهای سهراب هم همین کارکرد را دارند.

شعرهای سهراب بی مکان و بی زمان است و در هر شرایطی می توان آنها را زمزمه کرد و از جهانی کرخت و گاهی سخت به جهانی خیال سهراب نزدیک شد و حال بهتری را تجربه کرد. امروز سالگرد درگذشت این شاعر آب و آیینه و خاک و گیاه است.

با خواهرزاده او جلال فاطمی که کارگردان، فیلمنامه نویس و بازیگر نیز است هم صحبت شدم تا برایمان از سهراب و جهانیش بگوید. آقای فاطمی می گوید که سنگ مزاری تازه برای سهراب ساخته اند که به زودی آن را بر مزارش نصب می نمایند.

از شعرهای سپهری چنین برمی آید که او آدمی منزوی و گوشه گیر بوده، این برداشت ما درست است؟

سهراب آدم خجالتی بود اما گوشه گیر و منزوی نبود و دوستان زیادی داشت. من سال 53 به آمریکا رفتم و بیشتر از 20 سال آنجا بودم و تحصیل می کردم و بعد به ایران برگشتم اما مادرم، پریدخت سپهری برایم از سهراب زیاد می گفت. مادرم به سهراب خیلی نزدیک بود و فاصله سنی شان کم بود برای همین هم صحبت خوبی برای هم بودند و البته گاهی در حوزه فرهنگ و هنر با هم وارد رقابت هم می شدند. مادرم می گفت که سهراب معاشرت های زیادی داشت و دوستانی که در سفرهای داخلی و خارجی با هم بودند. معاشرت های خانوادگی اش اما خیلی زیاد بود و با خواهرزاده ها و برادرزاده ها ارتباط نزدیکی داشت.

در شعر صدای پای آب، می گوید: پدرم وقتی مرد، خواهر زیبا شد؟ منظورشان مادر شما (پریدخت) بود؟

این شعر برای همه پدرها و خواهرها و مادرهاست. توصیف زمانه و خانواده است. سهراب با برادر عظیم ترش، منوچهر، خواهر کوچک ترش، پروانه و مادرش در یک ساختمان زندگی می کردند و شاید منظورش از این خواهر پروانه باشد که بچه آخر خانواده بود و با سهراب ارتباط خیلی صمیمی داشت.

شعرهای سهراب را می خوانیم و حس خوبی پیدا می کنیم؛ حس رضایتمندی که از زندگی داشته و این که گلایه ای نداشته. این رضایت از زندگی، ریشه اش کجا بود؟

سهراب در یک خانواده عظیم به جهان آمد و عظیم شد. همه با هم در یک باغ عظیم زندگی می کردند؛ خواهرها و برادر، خاله، عمو، دایی، عمه و فرزندان آنان. این باغ سه تا عمارت داشت و باغ آنقدر عظیم بود که بچه ها وقتی برای بازی می رفتند، گم می شدند. بعد که عظیم تر شدند به بیرون از باغ می رفتند و در دشت و صحرا و کوه گردش می کردند. عموی سهراب آنها را برای شکار به کوه می برد. سهراب در کنار طبیعت و با طبیعت عظیم شده. پدرش خوشنویس زبردست بوده، تار می ساخته و اهل فرهنگ و ادب بوده. سوارکار بوده اند و زندگی خانوادگی بسیار پرتکاپویی داشته اند. بیشتر مایحتاج زندگی را خودشان تهیه می کردند چون زمان جنگ بوده و ایران در قحطی. سهراب در این خانواده خودکفا یاد می گیرد با طبیعت همراه و آن را بلد گردد. سهراب یک شهرنشین، مصرف گرا نبوده برای همین است که طبیعت در نقاشی ها و شعرهایش جاری است.

پس کودکی خوبی داشته و این حس خوب از بچگی و در کنار خانواده در او نهادینه شده؟

بله. او مادری داشته به گفته خودش بهتر از برگ درخت. پدر و مادر و عموهای سهراب، اولین و بهترین معلم های او بودند. برای تحصیلات به دبستان می رفته و مدیر مدرسه همواره سهراب را تشویق می نموده و به خاطر نمرات خوبی که می گرفته به او جایزه می داده. اما سهراب از این دوره خاطره خوبی نداشته. او معمولا از مدیر و معلم می ترسیده و دوست نداشته در چاردیواری کلاس و مدرسه گرفتار باشد. او روح عظیمی داشت و راغب بود در طبیعت مکاشفه کند. حصار مدرسه با روحیه او سازگار نبود. او از معلم ها می ترسید برای همین همواره نمراتش20 بود. اما می دانست مدرسه به او یاری نمی نماید و بیشتر آموخته هایش را در کنار خانواده پرجمعیت کسب نموده بود. سهراب جست وجوگر و مدام در حال مکاشفه بود. او مرغی مهاجر بود که از کاشان به تهران آمد و در دانشسرای هنر مقام اول را گرفت و وارد مرحله تازه ای شد و بعد سفرهایش را به ژاپن و هند آغاز کرد و در ادامه به اروپا رفت و جهانیش را وسیع تر کرد و جهانیی که دوست داشت را کشف کرد. از نگاه سهراب جهان فقط متعلق به آدم ها نیست. جهان جایی است برای همه جانداران از درخت گرفته تا دیگر موجودات. سهراب به عنوان هنرمند که در آن دوره با محدودیت هایی که داشته زندگی می نموده به این باور رسیده بود که این جهان فقط برای انسان ها نیست و باید به بقیه جانداران هم احترام گذاشت و محیط زیست را برای آنها هم حفظ کرد. انسان آخرین موجودی بوده که به این جهان پا گذاشته اما بیشتر از همه به کره زمین آسیب زده اما دقیقا سهراب می داند در کجای این جهان ایستاده و چه باید بکند.

سهراب کنشگر یا منتقد اجتماعی و سیاسی نبوده. به باور او جای مردان سیاست باید درخت نشاند. آن هم در دوره ای که شاعرانی مانند اخوان، شاملو، فروغ و بقیه منتقدان اجتماعی و سیاسی بوده اند. شاید به همین دلیل است که رضا براهنی در نقد سهراب، او را جوجه روشنفکر بودایی قلمداد می نماید. نظرتان درباره این نقد چیست؟

در دهه 40و 50 شکاف بین حکومت و سیاستمداران و مردم زیاد شده بود. جریان روشنفکری برای نشان دادن مبارزه خود به سمت جریان های چپ گرایش داشت. اما سهراب راه خود را می رفت، چون نگاهش رو به آینده و رو به زندگی بود. به نظر او سیاست راه خودش را می رفت و جریان خاص خودش را داشت اما آنچه می ماند زندگی و روح زندگی بود. سهراب جانب زندگی را نگه داشت، چون هوادار زندگی بود و باور داشت نباید گذاشت سیاست در هر نوعش، روح زندگی را خسته کند و نگذارد مردم زندگی کردن را فراموش نمایند. روح عظیم سهراب بالاتر از محدودیت های سیاسی حرکت می کرد و جریان های روشنفکری آن موقع این روحیه را درک نمی کردند. برای همین گاهی نقدهای تندی به سهراب وارد می کردند اما زمان گذشت و دیدیم روح زندگی که سهراب آن را می دید از روح سیاست بالاتر و قوی تر است. سیاست تغییر می نماید اما زندگی نه. روح زندگی همچنان که سهراب گفت رو به تکامل است.

مافیابازی با تابلوهای سهراب

فاطمی می گوید: تابلوهای سهراب مدت هاست در حراجی ها به قیمت های نجومی چکش می خورد. اگر سهراب زنده بود حتما از این مافیابازی و بازار کثیفی که برای خرید و فروش تابلوهایش به راه افتاده، رنجیده می شد.او عارفی بود که به این زد و بندها اعتقادی نداشت. تا زنده بود بیشتر هزینه های زندگی و سفرهایش را با فروش تابلوهایش تامین می کرد و هرگز تصور نمی کرد روزی تابلوهایش چنین وارد بازی های مافیایی و کثیف حراج گردد. صاحب تابلویی در یک حراج قیمت تابلویی را که از سهراب دارد، با قیمت میلیاردی به فروش می گذارد و خودش هم تابلویش را می خرد تا قیمت آن را بالاتر برده باشد. این بازی خیلی کثیف است اما گویا کسی جلودار آن نیست. قبل از انقلاب سهراب را بیشتر به واسطه نقاشی هایش می شناختند اما بعد از پیروزی انقلاب، اول اشعارش مورد توجه نهاده شد و در ادامه نقاشی هایش بود که دیده شد و وارد حراجی ها شد. نقاشی های او ویژه و زیباست و سودجویان بیشترین سود را از این همه زیبایی و خلوص بردند.

طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه خبرنگاران

khaneh-jok-sms.ir: جملات زیبا و دلنشین جدید | جملات آموزنده و زیبا | جملات زیبا از بزرگان را اینجا بخوانید

discountbook.ir: کتاب ارزان | مجله کتابخوانی، بیاید آگاهتر باشیم

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 27 آبان 1400 بروزرسانی: 27 آبان 1400 گردآورنده: sloblag.com شناسه مطلب: 31304

به "سهراب، هوادار زندگی بود" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "سهراب، هوادار زندگی بود"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید